اصلاً خبر نداشتیم که برق کی میرود و کی میآید. یعنی معنای خاموشی در آن روزگار با این روزها خیلی فرق داشت. ضمن آنکه عدوی بود که سبب خیر میشد؛ یعنی همه زیر همان منبع نوری که موجود بود جمع میشدیم و هله و هوله یا غذایی میخوردیم یا کاری میکردیم که سرگرم شویم و درنهایت اگر راه نداشت، میرفتیم پشتبامی یا پارکی یا منزل آشنایی.
اما این روزها قطع برق اختلال بخش وسیعی از زندگی ما را رقم میزند. هیچچیز این سبک زندگی با نبود نیروی برق سازگار نیست. در خانه هر وسیله مفید و ضروریای که فکرش را بکنی ربطی به بود و نبود برق دارد. اصلاً سادهترین کارها، مثل همان گرفتن تاکسی اینترنتی، یا حتی بیرون رفتن از خانه مشکل میشود، چون اکثراً در آپارتمان هستیم، معضل فقدان آسانسور و راهپلههای فاقد نورگیر به کنار، اگر ماشیندار باشی درِ خانههای هم برقی و کنترلی شده و معمولاً باز و بسته کردنش بدون برق کار آسانی نیست. قطعی و اختلال اینترنت را هم دیگر نگویم که چقدر آدم را فلج میکند. صاحبان مغازه و کسبوکار هم بهجای خود که از ترازو تا کارتخوان و از یخچال و فریزر تا کرکره برقی و چراغ ویترینشان از کار میافتد.
این قیاسها را کردم که بگویم مبادا مسئولان بر این گمان باشند که مثل ایام کودکی و نوجوانی من و امثال من، میتوانند بدون چارهجویی ریشهای و راهحل اساسی، ما را به بیبرقی عادت بدهند. یکچیزهایی اصلاً با روح زمانه جور درنمیآید. شوربختانه کشور ما با گرفتاریهای بسیاری مواجه است که ناشی از تضاد تصمیمها و قانونها با روح و نیاز زمانه است. بحران انرژی معضل همگی ماست، مردم هم تا حدی در ایجادش دخیل بودهاند و انگار همین دیروز بود که به آن آگهی میخندیدیم و برایش لطیفه میساختیم که در انتهایش کودکی میگفت: «اما نفت اگه تموم بشه، دیگه نیست».
اما تعارف که نداریم. بد مصرف کردن ما هم ناشی از کمکاری مسئولان بوده و باقی ماجراهای پشت و پیشِ پرده و دخیل در بحران انرژی و این وضعیت ناتراز را هم که خاصه این روزها مکرر شنیدهایم. اما ماجرای صرفهجویی یا ریاضت در انرژی که فعلاً بهعنوان یک راهحل دمدستی در دستور کار قرار گرفته، زندگی همه را مختل خواهد کرد و نتایجش اسفبار خواهد بود و در تسریع فروپاشی اجتماعی و شکاف اقتصادی نیز نقش خواهد داشت.هم میهن